عنوان بنر
عنوان بنر

خاطرات شیرین و خنده دار...

جستجو در وب سایت تخصصی کلش آف کلنز.دانلود فیلم.نرم افزار.آهنگ.سریال.انیمیشن و جوک و اس ام اس و سرگرمی:

×

جستجو

درباره ما

    وب سایت تخصصی کلش آف کلنز.دانلود فیلم.نرم افزار.آهنگ.سریال.انیمیشن و جوک و اس ام اس و سرگرمی
    خوش اومدید

مطالب وب سایت

امکانات جانبی

تبلیغات

نویسنده : WAR OF NORTH بازدید :273
خاطرات شیرین و خنده دار...

تاريخ ارسال:چهار شنبه 29 بهمن 1393 ساعت: 11:4
خاطرات شیرین و خنده دار...

امروز رفتم بیمارستان گچ پامو باز کنم! !
من: آقا پامو با اره نبرید!!
آقاهه: مگه من داعشم خانم؟؟؟ -_- 
من: تورو خدا حواستون باشه! :///
آقاهه:فوقشم ببرم!!! اینجا بیمارستانه ی پای جدید واست میزارن! !! ^_^
بابام: ^_^
من: -___- همین پای فابریک خودم خوبه! -__-
آقاهه: آستینمو ول کن خانم حواسم پرت میشه پاتو میبرما! !!!! 
من: جیییییغغغ داااااااد! !!!
آقاهه : ^___^
بابام: ^___^ نترس چیزی نمیشه!
من : بابا بخدا حسش میکنم! داره میخوره به پام!! :/
بابام: زشته آبرومونو بردی! -__-
.
آخرشم آقاهه گفت من حرفه ای بودم وگرنه هر کی دیگه بود پاتو قطع میکرد !!! ههههه! !! : D
من: :|||
.
.
کلی با بابام به من خندیدن!! :///
شما بگید دست انداختن ی دختر کوچولو ی ترسو کار خوبیست؟؟؟ عایا؟؟؟ :(((

 

 

یادش بخیر.دوران مدرسه یه روز داشتیم با دوستم میومدیم خونه ،بعد من یه لحظه وایستادم دوستم هی داشت واسه خودش میرفت بعد یه ماشین جلو دوستم وایستاد می خواست ادرس بپرسه .دوستم این این فیلم هندیا دستشو طرف من دراز کرد داد زد زهرا کمک .من با حس سلمان خان رفتم جلو گفتم بله .هیچی دیگه اون یارو بدبخت یه کم نگامون کرد بعد گاز داد رفت .هیچی دیگه منم از همون جا رفتم افق .دوستمم فرستادم هندوستان داشت اینجا حیف میشد. : -)

 

 

 

جونم براتون بگه که...
اقا (اغا اصلن هرچی مهم نیته)تو فکر بودم شدید ابجیم بهم گفت برام یه لیوان اب بیار
اغا مام رفتیم اشپزخونه اب خوردیم اومدیم بعد ابجیم گفت پس کو اب گفتم مگه نگفتی برو اب بخور بیا...
بزن لایکو واسه اینکه ضایع نشیم

 

 

 

 

ماشین لباشوییمون خراب شده بود
تعمیر کار لباسشویی اومده بود برای عوض کردن پمپ تخلیه لباسشویی،یه نگاهی انداخت و بعد از کلی زیر و رو کردن گفت که باید پمپ تخلیه عوض شه،ولی الان پمپ تخلیه نو همراهم نیست که براتون درستش کنم،
پمپ ما هم که نیم سوز شده بود رو هم باز کرد و گذاشت تو ساکش و رفت.
فردا اومد و پمپ جدید و نصب کرد و رفت،
بعد رفتنش دیدیم اقا لباسشویی درست نشده که هیچ،بدتر هم شده.
لباسشویی رو باز کردم،دیدم تعمیر کاره همون پمپ قبلی رو برده تعمیر کرده و به عنوان پمپ نو برامون بسته.
خلاصه اهالی خونه کلی ایستگاهمو گرفتن و کلی بهم خندیدن
که پسر یه نعمیر کار ساده هم سرت رو کلاه گذاشت و کلی از این حرفا
(اخه من از کجا باید میفهمیدم ،این همون پمپ قبلیس)
خلاصه ما هم کلی عصبانی،رفتیم جلو مغازه طرف و بعد از یه مقدار جر وبحث،کار بالا گرفت زدم سر طرف به علاوه شیشه های مغازش رو اوردم پایین،
مـــادر نــزایــیــده کسی ســر مــن کــلــاه بزاره....
بـــــــلــــــــــه دیــــگـــه
الانم از گوشه بازداشتگاه دارم براتون این پست رو میزارم که درس عبرتی بشه برای دوستان عزیز که حق خودتون رو ناحق نکنید.
الانم اقام اینا رفتن بیمارستان برای رضایت گرفتن از اقای کلاه بردار.
من برم ادامه گل یا پوچم با این هم بندیم.

 

 

 

 

 

اقا امروز سوتی دادم المپیکی!!!
منو2 از دوستام تو تاکسی نشسه بودیم بعد این اقا یه مسافر کم داش تا تکمیل ظرفیت بشه بعد هی بوق میزد ینی پشت سر هم هی بوق بوق بوق!
حالا این بوق زدناش رو اعصاب ادم ویراژ میداد منم نمیدونستم ک راننده ماشین ماس هی
میبوقه منم اعصابم خورد شد ب زبول محلی گفتم:
او وه کیه انه بوق زنه(ینی این کیه این قد بوق میزنه)
بعد رفیقم چشاش 4تا شد منو هی نیگا میکنه گفتم:
خا چیه رو مخ دره دیگه من چتی ها کنم(ینی خو چیه رو مخه خو تقصیر من چیه ادم
اعصابش خورد میشه)
حالا ی لحظه دیدم راننده داره این جوری تو چشام نیگا میکنه O.O بعد در همین لحظه ی
بار دیگه بوق زد!!
حالا من این جوری شده بودمO.o
رفیقام ک:))))))))))))
راننده:{
بعدش من :))))
خوتقصیرخودش بود خو میخاس ان قد نبوقه والا با این نوناشون

 

 

 

 

قدیما که هنوز تلفن های خونه شماره نمی انداخت،زن عموم به خونمون زنگ میزد میدید(در واقع نمیدید چون از تلفن فعلاً نمی شد دید)کسی تلفن و جواب میداد زارت تلفن میذاشت و ما هم وانگاهی میدیدیم زارت نه بهتر بگم دینگ دینگ(فکر کنم یه همچین صدایی بود)زنگ خونه به صدا در میومد و بصورت خیلی تعجب انگیز میدیدیم که زن عمویم است!(هست!)
یه همچین زن عمویی داریم ما ‎:/‎

 

 

 

 

خونه دانشجویی داریم با دوستامون،یه بار خوراکیامون تموم شد با دوستام رفتیم خونه پسر عموش،دوسمون گفت سره پسر عموشو گرم میکنه هرچی میخوایم برداریم،ما هم حمله کردیم گوشتو مرغ و ماهی و لوبیا و نخود برداشتیم،این وسط یکی از بچه ها جو دزد بودن گرفتش چکمه زنشم برداشت به زور جلوشو گرفتیم آخه عزیزه من مگه اومدیم دزدی واقعی

 


می پسندم نمی پسندم
مشاهده تگ ها:
بخش نظرات

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ارتباط با مدیر

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 411
کل نظرات کل نظرات : 8
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 18

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 198
بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 20
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 66
آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
بازدید هفته بازدید هفته : 285
بازدید ماه بازدید ماه : 3026
بازدید سال بازدید سال : 6350
بازدید کلی بازدید کلی : 29203

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 18.117.171.8
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

ارتباط با نویسندگان

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم و آدرس damagh6metri.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



الکسا